خلاصه مبحث "اسلام و آزادی تفکر"

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان اندیشه جويان و آدرس mohammad-taha.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد
.






آمار مطالب

کل مطالب : 450
کل نظرات : 48

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 330
باردید دیروز : 155
بازدید هفته : 689
بازدید ماه : 684
بازدید سال : 2275
بازدید کلی : 207385
خلاصه مبحث "اسلام و آزادی تفکر"

 

خلاصه مبحث "اسلام و آزادی تفکر"


خلاصه مبحث "اسلام و آزادی تفکر" اسلام در مساله تفکر نه تنها آزادی تفکر داده،بلکه یکی از واجبات و یکی از عبادت ها در اسلام تفکر است. شما هیچ کتابی پیدا نمی کنید که تا این اندازه بشر را به تفکر سوق داده باشد; همواره می گوید فکر کنید،در همه مسائل تاریخ،خلقت،خدا،انبیا و نبوت،معاد،تذکرات و تعلیمات انبیاء و مسائل دیگر. گذشته از این ها در اسلام اصلی است راجع به اصول دین که وجه امتیاز ما و هرمذهب دیگری-مخصوصا مسیحیت همین است.اسلام می گوید اصول عقاید را جز از طریق تفکر و اجتهاد فکری نمی پذیریم. اصول عقاید اجتهادی است نه تقلیدی،یعنی هرکس با فکر خودش باید آن را حل کند. اگر فکر نکرده این ها را بگویی من از تو نمی پذیرم.

از همین جا تفاوت اسلام و مسیحیت بالخصوص و حتی (تفاوت اسلام با) سایر ادیان روشن می شود.در مسیحیت در سنت مطلب برعکس است;یعنی اصول دین مسیحی،ماورای عقل و فکر شناخته شده است. اصطلاحی هم خوشان وضع کرده اند که " که اینجا قلمرو ایمان است،نه قلمرو عقل" یعنی برای ایمان یک منطقه قائل شده اند و برای عقل و فکر منطقه دیگری; در قلمرو ایمان حق فکر کردن نداری،قلمرو ایمان فقط قلمرو تسلیم است،درز این جا حق فکر کردن نیست.بنابراین اگر کسی واقعا در این مسائل فکر کند،آیا از نظر اسلام حق دارد؟مسلم حق دارد،بلکه لازم است فکر کند. آیا اگر کسی واقعا به فکرش از نظر منطقی ،یک اشکال به ذهنش می رسد،حق دارد این اشکال را به دیگرا بگوید که برای من در این مساله شبهه ای پیدا شده است،بیایید این شبهه را برای من حل کنید؟البته آزاد است.اسلام می گوید بیا فکر کن،هرچه بیشتر فکر و سوال کنی،هرچه بیشتر برایت شک پیدا شود،در نهایت امر،بیشتر به حقیقت می رسی.این مساله را مساله فکر می نامیم.

اما عقیده چطور؟البته در اصل لغت "اعتقاد " است.اعتقاد از ماده عقد و انعقاد و... است; بستن است،منعقد شدن است،بعضی ها گفته اند حکم گره ای را دارد.دل بستن انسان به یک چیز دو گونه است; ممکن است مبنای اعتقاد و دل بستن و انعقاد،روح انسان،همان تفکر باشد; در این صورت عقیده اش بر مبنای تفکر است. ولی گاهی انسان به هر چیزی اعتقاد پیدا می کند و این اعتقاد بیشتر کار دل و احساسات است; نه کار عقل. به یک چیز دل بستگی بسیار شدید پیدا می کند،روحش به او منعقد و بسته می شود.اکثر عقایدی که مردم روی زمین پیدا می کنند عقایدی است که دل بستگی است نه تفکر.این دل بستگی هاست که درانسان تعصب و جمود و خمود و سکون به وجود می اورد و اساسا اغلب،عقیده دست و پای فکر را می بندد. عقیده که پیدا شد،اولین اثرش این است که جلوی فعالیت فکر و آزادی تفکر انسان را می گیرد،چون به آن دل بسته است: "حب شی یعمی و یعصم" چیزی که انسان به آن دل بست،چشم بصیرت را کور می کند،گوش بصیرت را کر می کند مثلا بت پرست هایی ،بت را پرستش می کردند و می کنند.آیا این را باید برای آن ها تفکر حساب کنیم و عقیده و اعتقاد آن ها را یک اعتقاد زاییده از فکر و عقل آزاد تلقی کنیم یا یک دل بستگی و جمود و یک خمودی که ناشی از یک سلسله تعصبات و تقلید های است که طبقه به طبقه به این ها رسیده است؟ نه هیچ وقت عقل و فکر بشر ولو ابتدایی تریت عقل و فکر بشر باشد،او را به اینجا نمی رساند. این ها ریشه هایی غیر از عقل و فکر دارد.

حال آیا با این عقاید باید مبارزه کرد یا نباید مبارزه کرد؟ یعنی آیا آزادی فکر –که می گوییم بشر فکرش باید آزاد باشد-شامل عقیده به این معنا می شود؟ مغالطهای که در دنیای امروز وجود دارددر همین جاست. از یک طرف می گویند فکر و عقل بشر باید آزاد باشد و از طرف دیگر می گویند عقیده هم باید آزاد باشد; بت پرستفگاو پرست، گاو پرست،اژدها پرست،باید در عقیده خودشان آزاد باشند،و حال اینکه اینگونه عقاید،ضد آزادی فکر است.همین عقاید است که دست و پای آزادی فکر را می بندد.

اعلامیه حقوق بشر همین اشتباه را تکرار کرده است.اساس فکر را این قرار داده است که حیثیت انسانی محترم است،بشر از آن جهت که بشر است محترم است و چون بشر محترم است،پس هر چه را خودش برای خودش انتخاب کرده ،هر عقیده ای  که خودش برای خودش انتخاب کرده ،محترم است!عجبا! ممکن است بشر خودش برای خودش زنجیر انتخاب کند و به دست و پای خود ببندد،ما چون بشر را محترم می شماریم[ او را به این کار آزاد بگذاریم؟] لازمه ی محترم شمردن بشر چیست؟آیا این است که ما بشر را در راه ترقی و تکامل هدایت کنیم؟ یا این است که به او بگوییم،چون تو بشر و انسان هستی و هر انسانی احترام دارد،تو اختیار داری هر چه را که خودت برای خودت می پسندی،من هم برای تو می پسندم و برایش احترام قائلم؟! او برای دست و پای خود زنجیر انتخاب کرده،تو چطور این زنجیر را محترم می شماری؟!این محترم شمردن تو این زنجیر را ،بی احترامی به استعداد انسانی و حیثیت اوست که فکردن باشد،تو بیا این زنجیر را از دست و پایش باز کن تا فکرش آزاد باشد.

عمل صحیح عمل خاتم الانبیاء است،سال های متمادی با عقیده بت پرستی مبارزه کرد تا فکر مردم را آزاد کند. اگر عرب جاهلیت هزار سال هم می ماند،همان بت را پرستش می کرد و یک قدم به سوی ترقی و تکامل بر نمی داشت.اما پیغمبر آمدفاین زنجیر اعقادی را از دست و پای آن ها باز کرد و فکرشان را آزاد نمود. بنابراین بسیار تفاوت است میان آزادی تفکر و آزادی عقیده.

اگر اعتقادی بر مبنای تفکر باشد، عقیده ای داشته باشیم که ریشه ی آن تفکر است و اسلام چنین عقیده را می پذیرد و غیر از این عقیده را قبول ندارد اساسا. آزادی این عقیده آزادی عقل است.اما عقایدی که بر مبناهای وراثتی و تقلیدی و از روی جهالت،به خاطر فکر نکردن و تسلیم شدن در مقابل عومل ضد فکر در انسان پیدا شده است،ین را هرگز اسلام به نام آزادی عقیده نمی پذیرد.

 

ریشه طرح غلط آزادی عقیده در اروپا:

1.محکمه تفتیش عقاید: آزادی عقیده به این حد افراط که شما امروز در دنیای اروپا می بینید بخشی از آن عکس العمل یک جریان بسیار شدید و سخت است که در دنیای اروپا بوده و آن محکمه تفتیش عقاید بوده است. کلیسا قرن ها می آمد،تجسس و جست و جو می کرد،ببیند آیا کسی در مسائلی که کلیسا در باره آن اظهار نظر کرده است،اعتقادی بر خلاف نظر کلیسا دارد یا نه؟ تا می دیدند فکری پیدا شده ،بر خلاف آن چه کلیسا عرضه داشته است،فورا آن را به عنوان یک جرم بزرگ تلقی می کردند و آن شخص را به محکمه می کشاندند و شدید ترین مجازات ها از نوع سوختن زنده زنده را اعمال میکردند.قهرا عکس العمل آنها تشدید این خواهد بود که بگویند،هرچه پای مذهب در کار بیاید،هرجا که نام دیم و مذهب باشد مردم آزادند که هر عقیده ای را میخواهند داشته باشند،ولو اینکه گاو را پرستش کنند.

2. دین امری مربوط به وجدان شخصی فرد است:جهت دیگر این است که از نظر تفکر بعضی از فلاسفه اروپا ،دین و مذهب امری است مربوط به وجدان شخصی هر فرد،یعنی هر فردی،در وجدان خودش نیازمند است که یک سرگرمی به نام مذهب داشته باشد.این مقدارش را قبول کرده اند که انسان نمی تواند بدون سرگرمی مذهبی باشد. در مسائل مذهبی و دینی،چون آن ها نمی خواهند ،به واقعیتی برای دین و نبوت اعتراف کرده باشند می گویند ما نمی دانیم ریشه و حقیقت مذهب چیست ولی همین قدر می فهمیم که انسان بدون مذهب نمی تواند زندگی کند؛ یکی از سر گرمی های زندگی انسان مذهب است؛خواه آن چیزی که به عنوان معبود گرفته،خدای یگانه باشد یا انسانی به نام عیسی مسیح،و یا گاه فلز و یا چوب، فرق نمی کند،بنابر این نباید مزاحم افراد شد؛هرکس به ذوق و سلیقه  خودش، هر چه را انتخاب میکند همان خوب است.ایراد ما همین است.ما می گوییم،طرز تفکر شما در باب دین غلط است.آن دینی که تو می گویی عقیده به آن دین آزاد است،اصلا من قبولش ندارم.من دین را به عنوان یک راه واقعی برای سعاد بشر معتقدم.در راه واقعی برای سعادت بشر،نباید گفت عقیده یک انسان،ولو آن عقیده بر مبنای تفکر نباشد،آزاد است. اعلامیه جهانی حقوق بشر در ماده 26،تعلیمات در حدود ابتدایی را اجباری می داند؛ یعنی حق آزادی را از بشر در این قضیه سلب می کند چرا؟ می گوید برای اینکه راه سعادت بشر است،غلط کرده،آن که می گوید من می خواهم جهالت را انتخاب کنم،او نمی فهمد؛ به زور باید با سوادش کرد،به زور باید به او خدمت کرد؛اما در باب دین و مذهب این حرف را نمی زنند برای اینکه چنین فرض کرده اند که بهداشت یا فرهنگ یک واقعیتی است و سعادت بشر در این واقعیت است، اما این یک سلیقه فردی و شخصی است،یک احتیاج درونی است.
بنابراین در اینجا دو ایراد وارد است: یکی این که دین را نباید به عنوان یک مسئله سلیقه ای و وجدانی شخصی،از قبیل انتخاب رنگ لباس در نظر گرفت.ثانیا انتخاب دین،با انتخاب رنگ لباس فرق می کند،اگر بشر یک عقیده ضد عقل انتخاب کند،آن عقیده دیگر به عقل و فکرش مجال فعالیت و پیشرفت نمی دهد.

 

خلاصه این شد که در اسلام، آزادی تفکر هست و آزادی عقیده ای که بر مبنای تفکری درست شده باشد،هست؛اما آزادی عقیده ای که مبنایش فکر نیست هرگز در اسلام وجود ندارد. آن آزادی معنایش آزادی بردگی است،آزادی اسارت است،آزادی زنجیردر دست و پا قرار دادن است. بنابراین حق با انبیا بوده است نه روشی که دنیای امروز می پسندد.حق با انبیا بوده است؛اگر این گونه زنجیر را از دست و پای بشر می گرفتند،پاره می کردند و در نتیجه می توانستند بشر را وادار به تفکر کنند.

 

 


 نوشته شده در تاریخ یکشنبه 10 اردیبهشت 1391 توسط


▬ قابل توجه اندیشه جویان تازه وارد ساری
▬ خلاصه مبحث "اسلام و آزادی تفکر"
▬ خلاصه آثار : روابط بین الملل اسلامی
▬ کلاس های سیزدهم اردیبهشت
▬ فیلم
▬ چگونه کتب استاد را مطالعه کنیم؟
▬ چرا آثار شهید مطهری را بخوانیم؟
▬ زمانبندی سیر مطالعاتی آثار شهید مطهری : شهرستان ساری
▬ زمانبندی سیر مطالعاتی آثار شهید مطهری : شهرستان قائم شهر
▬ ما غیر از خدا کسی را نداریم
▬ در سرى نیست كه سوداى سر كوى تو نیست
▬ شهید مطهری در کلام بزرگان
▬ قالب های تحقیق
▬ حوزه های تحقیق
▬ اندیشه یاران


تصاویر زیباسازی نایت اسکین

تعداد بازدید از این مطلب: 94
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود